۱۳۸۴ بهمن ۸, شنبه

۱۲

خدايا به من هيچ مقامی نده مگر اينکه ظرفيت آن را به من داده باشی.

يك سال پيش در چنان روزی: خب، اين جملات قصار معمولا به بازبينی احتياج ندارن. چون باورهايی هستن كه از جای ديگری نشئت می گيرن.

۱۳۸۴ بهمن ۵, چهارشنبه

۱۱

سلام

اونا ٬ اينا رو نشناختن. اينا اونا رو نفهميدن. من هيچکدوم رو درک نکردم!!!

يك سال پيش در چنان روزی: مدتی فكر كردم ولی يادم نيومد كه اين جمله عكس العمل كدوم عمل بود. راستش شك دارم كه دو طرف اختلافشون در مذهب بود يا سياست! به هر حال بايد فهميده باشين كه اين نظر هر چی بوده گسترش پيدا كرده و حالا عقيده دارم كه ريشه ی اختلافات مذهبی و سياسی و ... در همين نفهميدن حرف طرف مقابله.

۱۳۸۴ بهمن ۴, سه‌شنبه

۱۰

سلام

فعلا" بدون شرح.
يك سال پيش در چنان روزی: عراق و مردمش، همچنان قربانی سياست می شوند.

۱۳۸۴ دی ۲۲, پنجشنبه

۹

سلام

باز هم تکرار شد. مثل هر سال. باز هم شد٬ همانطور که بود و حتما همينطور هم خواهد بود. هر سال هجوم برای شکستن شيطان و شکست خوردن از شيطان. هر سال همان حيله و همان نتيجه. ”مسلمان از يک سوراخ دو بار گزيده نمی شود“!
چرا بايد هر سال عده ای زير دست و پا له بشوند؟ چرا هر سال در مراسم حج شيطان بايد پيروزی خود را جشن بگيرد آن هم درست در آخرين روز؟
با اينکه هيچ کس مستقيم مسئول نيست ولی همه مسئولند. هر زائری که فشار کوچکی آورد مسئول است. اين نشانه ای بزرگ است که هر سال در آخرين روز حج بر ما آشکار می شود ٬ اما هيچ کس به آن توجه نمی کند.
هر سال چه چيز را بايد درس بگيريم؟ بايد ياد بگيريم که خودخواهی های کوچک ما چگونه جمع می شوند و چگونه جزيی ترين گناهان تبديل به بزرگترين گناهان می شوند. چگونه حقوق کوچکی که به سادگی پايمال می شوند و در نظر ما حتی ارزش فکر کردن را هم ندارند تبديل به گناهان بزرگی می شوند که فکر آن تن هر کسی را می لرزاند.
اين اتفاق که در آخرين روز حج می افتد چيز تازه ای نيست. تنها شکل آن عوض شده. اين اتفاقی است که هر روز در زندگی می افتد. هر روز حقوق کوچکی را نقض می کنيم و هر ساعت فشار کوچکی می آوريم اما اين فقط من نيستم که اين کار را می کنم، ما هستيم. ما و هزاران و ميليونها ما ٬ همگی با هم ٬ فشاری کم. ميشود هزاران حق پايمال شده. هزاران نان بريده شده ٬ هزاران آب قطع شده ٬ هزاران مظلوم له شده و هزاران شکم دريده شده... بله درست است همه را ما کرديم ........ من کردم ........ تو کردی ....... او کرد ......

۱۳۸۴ دی ۱۸, یکشنبه

۸

سلام

هرکی ندونه خودم می دونم که خيلی طرفدار نظام و دولت هستم و ازش دفاع می کنم (از نظر خودم اين کاريه که همه بايد بکنن). ولی بعضی وقتها آدم به اين فکر می افته که داره تعصب الکی به خرج می ده! از کسانی دفاع می کنه که ارزشش رو ندارن. بعضی وقتها يه چيزايی می بينم که بعدش ميگم ”ما رو بگو که سنگ کی رو به سينه می زديم“. خب آدم اينجور موقع ها می مونه که چيکار کنه! فکر کنم بهترين راه اينه که هيچ وقت جهتگيری نداشته باشی ٬ فقط نظرت رو راجع به يه چيزی بدی (از روی عقلت نه اينکه چون اونا يا اينا اين کار رو کردن ازش دفاع کنم يا باهاش مخالفت کنم).
البته اين راهی نيست که کسی به ذهنش نرسه ٬ همه می دونن و همه می خوان، ولی سخته. چون بايد سعی کنی که توی هيچ حالتی پيش زمينه فکری نداشته باشی (که ممکن نيست) پس بايد سعی کنی که پيش زمينه رو وارد نکنی. اينطوری بايد آمادگی داشته باشی که کسی که برات اسطوره بوده رو نقد کنی ٬ نبايد هيچ کس رو عاقل کامل بدونی و درواقع نبايد به هيچ کسی تکيه کنی. می تونی ازش ايده بگيری ولی اول بايد کاملا حلاجيش کنی (به نظرت اين ممکنه؟).