۱۳۸۵ تیر ۲۶, دوشنبه

۱۳

سلام

يه بار ديگه يه چيزی رو در مورد خودم فهميدم که حالم رو بد کرد.
پيچ و خمهايی که در مسير زندگی طی میشوند.
من تازه فهميدم که یکی از مهمترين معيارهای من در حد خجالت آوری غلط بوده. چرا؟ نمیدونم. شايد اگر بخوام گناه
رو بندارزم گردن ديگری بتونم بگم که تا حالا هيچ معلمی اين رو به من ياد نداده بود. ولی راستش اينه که من اون رو
ياد نگرفته بودم.
چه کسی آدم خوبيه؟ چه کسی آدم بديه؟ حالا که فکرش رو میکنم میبينم حتی اينطور نظر دادن درمورد بقيه از
پايه غلطه. حتی اگر اين نظر فقط و فقط برای خودم و دليل رفتارهای خودم باشه.
من ٬ خوبی و بدی آدمها رو با رفتاری که با من داشتن میسنجم. معرفت و جوانمرديشون بسته به خودخواهی من داره.
تمام ملاک من رفتاری بوده که آنها با من داشتن. تمام خوبی و بدی آنها بصورت گستاخانهای به طلب اين دل بيمار
داره.
از تمام آدمها عذرخواهی میکنم............... متاسفم

يك سال پيش در چنان روزي: گاهي اوقات از خود قديمم خوشم ميآد. آفرين پسر درستش همينه ... زندگي اينطوري
خيلي شيرينتره.

۱۳۸۵ تیر ۱۵, پنجشنبه

۱۲

سلام
يه چيزی رو نوشته بودم و ميخواستم بفرستمش ولی چند روز سعی کردم نشد! گويا قسمت نبوده.
راستی اگر يه وقت من ناراحت بودم و اتفاقی برام افتاده بود لطفا بهم نگين ”قسمت بوده“ چون تا حد انفجار عصبانی
ميشم.

يك سال پيش در چنان روزي: يادم نميآد موضوع چي بوده ولي بدون شك تحليلي از شخصيت خودم بوده ... احتمال
داره چيزي دربارهي رفتار ديگران با من و انتظاراتي كه من از خودم داشتم و برآورده نشده.