۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

یاد نظر آباد بخیر

سلام

داشتم دنبال یه یادداشت قدیمی از وبلاگ نظرآباد می گشتم. می خواستم به لیشت نشونش بدم ... چندتا از نوشته های قدیمم رو خوندم ... حیرت آوره. خیلی تغییر کردم. اونقدری که دیگه نشه شناختدم (اگر زبان مادری ام فارسی نبود می گفتم که این ترکیب غلطه!). خیلی سطحی شدم. بیشتر از عمق به سطح اومدم. نمی دونم دلیلش چیه. ولی اون عماد نظرآباد رو خیلی بیشتر دوست دارم. آدم با اطلاعات تری بود. مطالعه اش بیشتر بود و روی حرف هاش باید درنگ می کردی ... عماد حالا اینطور نیست. حوصله فکر کردن نداره. مطالعه نداره. ادعاش هم بیشتره!
عماد حال حاضر خیلی موجود دوست نداشتنی ایه!

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

یک ذهن زیبا

سلام

هر بار که یه روان پریشی رو می بینم به این فکر می کنم که چقدر راحت می شه پریشان شد ... خیلی نزدیکتر از اون چیزیه که فکرش رو بکنی ... با هاشون احساس نزدیکی می کنم. می فهممشون.
چند روز دیگه نتیجه کنفرانس می آد. تو این مدت که منتظر بودم چندین و چند بار کنفرانس دادم و مقاله ام هم به عنوان بهترین مقاله کنفرانس انتخاب شده. با پروفسور والنتویتز هم آشنا شدم و بارها و بارها تحسینم کرده. پروفسور ونهوفن بهم یه پیشنهاد برای دکتری داده و اصرار داره که من رو با خودش به امریکا ببره. موسسه ولی خیلی از رفتاری که با من داشته نادمه و می خواد هر طوری که هست من رو همینجا نگه داره ... رویاهای من تمومی ندارن. این ذهن خلاق زندگی ایده الی رو برای من می سازه و همینش هم اعتیاد آوره. دوست دارم که افسارش رو رها کنم که خیال پردازی کنه و من رو به کیف برسونه ... فکر کنم به زودی پریشان بشم ... وقتایی که تنها هستم کنفرانس رو تمرین می کنم یا با پروفسورهای عزیز مکالمه می کنم. بلند و بی انتها ... اگر کسی سرزده سر برسه خیلی برام سخته که این مکالمه شیرین رو رها کنم. دوست دارم که چند بار امتحان کنم. شاید که ایرادی نداشت. شاید رسما دیوانه شدن اونقدرها هم بد نبود!

۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

جدایی سیاست از سیاست

سلام

دستبند سبزم رو درآوردم. بعد سه سال و اندی. بهش گفتم که هنوز بهش اعتقاد دارم. بهش گفتم که هنوز جزیی از زندگیمه. ولی فکر می کنم که دیگه نباید نشونش داد.
فلسفه جدیدی دارم. باید سیاست رو دور زد. باید سیاست رو در قلب نگه داشت و فقط عمل کرد. سیاست یک جهانبینیه. مثل تمام جهان بینی های دیگه باید به نهانخانه بره. جایی که فقط مربوط به خودته. به کسی ربطی نداره. باید سیاست رو از سیاست جدا کرد ... این فلسفه جدید معتقده که عدم توجه به سیاست اون رو به کنج فراموشی می فشاره. همون چیزی که برای ایران لازمه.
بیشتر از این فلسفه خواهم نوشت. تازه در حال شکل گیریه ... فکر می کنم که راه نجاتمون همین باشه ... اولین قدم بردن اعتقادات به نهانخانه است. دستبندها را باز کنید ... ما پیش می رویم.