۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

قمار

سلام

اين داستان پروژه ما مثل قمار مى مونه. هر بار كه مشكلى پيش مى آد و در آستانه شكست قرار مى گيره، مى گم كه عجب غلطى كردم. بعد با خودم مى گم، من كه اين همه باختم، بذار يه دست ديگه بازى كنم. شايد بردم و تلافى همش در اومد. ولى همين يك دست و دو دست جمع شده كه تاحالا اين همه باختم.