سلام
مدتیه به این نتیجه رسیدم که منطق یک امر مستقل نیست و به خیلی از چیزها بستگی داره! اینکه یه حرفی به عنوان استدلالی منطقی پذیرفته بشه بسته به پیشفرضها و دانش شنونده داره. یعنی اگر اون مواردی که تو به عنوان دلایل مطرح میکنی، برای طرف بیگانه باشه حرف تو منطقی نیست. ولی ممکنه همون دلایل برای شخص دیگری با پیشفرضهای مشابه تو منطقی باشه.
بنظرم منطق در آلمان طور دیگری تعریف میشه. من هر چقدر هم که در جمع ایرانی پذیرفته بشم و در استدلال توانا باشم، نمیتونم به روش مشابه در یک جمع آلمانی شنوندهها رو قانع کنم. برای آلمانیها جنبه خاصی از دلایل مطرحه که برای ما نیست.
بسیاری از مواردی که ما در فرهنگ خودمون به عنوان دلیل منطقی نمیشناسیم در اینجا اهمیت فوقالعاده داره. برای مثال اینکه فلان مهندس این رو گفته بنابراین این کار اینطور درسته در یک جمع ایرانی پذیرفته نمیشه. فوری پرسیده میشه که فلانی کی هست و چه کاره هست و از کجا معلوم که درست گفته باشه و ... ولی در یک جمع آلمانی اینکه یک فرد متخصص چنین حرفی زده باشه حجته! لازم نیست که تو تخصص اون فرد رو آزمایش کنی و بعد حرفش رو قبول کنی. همینکه بدونی اون یک متخصصه برای پذیرفتن حرفش کافیه!
حالا فرض کن که من برای اثبات حرفهام ۳ دلیل دارم. ۱ آقای مهندس فلانی اینطور گفته. ۲ در پروژهای مشابه، با فرضهای مشابه اینطور گفته شده که اگر تفسیرش کنیم میشه همونی که من میگم. ۳ اگر قضیه رو ساده کنیم و بطور نظری حلش کنیم، به حرف من میرسیم. خب من با توجه به تجربهای که در بحث کردن با ایرانیها دارم از دلایل ۲ و ۳ استفاده میکنم. هر دو رد میشن و انقدر دلایل رد شدنشون مسخره است که شک میکنم که طرف سواد خوندن و نوشتن هم نداشته باشه! ... ولی نکته همینجاست. اونها منطق آلمانی دارن و این دلایل در فرهنگ آلمانی منطقی نیستن. بنابراین رد میشن. دلایل ردشون هم در فرهنگ ایرانی منطقی نیستن، ولی برای تمام طرفهای آلمانی قابل قبولن!
میدونم که زدم به در و دیوار و این یادداشت خیلی کسلکننده شد. ولی این کشف برای من خیلی بزرگه و فکر میکنم که خیلی از مشکلاتم رو حل کنه! من باید روش بحث و استدلال کردنم رو به فرهنگ آلمانی وفق بدم، وگرنه کلام پس معرکه است.