۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

۹

سلام
هر کی در مورد يه چيزی مینويسه و معمولا علاقهی افراد برای نوشتن به سمت خاصيه. من هم سمت و سويی دارم ٬ علاقهی شديدی دارم که انتقاد کنم. دوست دارم به زمين و زمان فحش بدم و همه رو ضايع کنم. ولی اين رو دوست ندارم. برای همين هم هست که کم مینويسم ٬ هر دفعه که ميام يه چيزی بنويسم میبينم که ٬ اَه بازم انتقاد.
راستش اينه که ٬ بقای اين وبلاگ هم به همين دوست نداشتنه. هر دفعه که يه چيزی مینويسم بعد از چند روز ازش بدم میآد و برای اين که بفرستمش پايين يه چيز ديگه مینويسم و ... حالا که فکر میکنم میبينم که همون چيزی که باعث بقاست باعث فنا هم هست. احتمالا (اگر ... نباشی) فهميدی که برای چی اين اراجيف را پست کردم.

یک سال پيش در چنان روزی: برام خيلی جالب بود که بطور اتفاقی یک سال بعد همين حس بهم دست داد و يادداشتی با همين مضمون نوشتم، زندگی دايرهی عادات است.

هیچ نظری موجود نیست: