۱۳۸۵ آذر ۲۶, یکشنبه

برهان شر

مقدمه:
اين مطلب تا به امروز ( ۲۰ فروردين ۱۳۸۶ ) چند بار اصلاح شده و در آينده هم اگر لازم باشد تغيير میكند. حال احساس میكنم به مرحله ی مناسبی رسيده و دلايلی كه در زير آورده ام برای من منطقی هستند. ذكر اين مطلب از اين لحاظ ضروری است كه دوست دارم اين مطلب را بدون پيشداوری و تنها به عنوان يك تحليل و نه يك دفاع بخوانيد.
اگر با برهان شر آشنا نيستيد پيشنهاد میكنم به لينك "برهان شر به زبان ساده" نوشته ی آرش بيخدا سر بزيند و آن را مطالعه كنيد (در انتها هم خلاصه ای نسبتا طولانی از مقاله ی بالا آورده ام). ادعا نمیكنم كه مقاله ی بالا دفاع خوبی از اين برهان است و تنها برای آشنايی با اصول كلی اين برهان آن را پيشنهاد كردم.

سلام:
-1 در ابتدا بايد اقرار كنم كه از نظر من ورود انسان به اين موارد غير منطقی است و البته اگر حوصله كنيد دليلم را هم میگويم.
شر اخلاقی هنگامی اعمال میشود كه شخص به دليل عدم شناخت و آگاهی قادر به تحليل روابط نيست و برای هدايت شدن به راه درست، احتياج به اعمال زور و ... دارد. در چنين شرايطی شخصی كه مورد شر قرار گرفته به دليل همان عدم شناخت و آگاهی قادر به تشخيص اخلاقی يا غيراخلاقی بودن شر نيست. چون تشخيص اين مطلب احتياج به اطلاعاتی دارد كه اگر وجود میداشت احتياج به اعمال شر نبود و خود شخص راه درست را انتخاب میكرد. بنابراين ما انسانها كه مورد شر قرار میگيريم صلاحيت تشخيص اخلاقی يا غيراخلاقی بودن شر را نداريم. میدانم كه اين دليل برای رد اين برهان كافی نيست و كسی كه به شك افتاده باشد را به ايمان نمیرساند اما از نظر من حقيقتی انکارناپذير است.
-2 يكی از مهمترين مسايلی كه بارها مطرح شده ولی توضيح آن مشکل است را میخواهم مطرح کنم. خداوند قوانينی را وضع كرده و تمام روابط اين دنيا بر اساس اين قوانين شكل گرفته اند. از طرفی انسان بايد اختيار داشته باشد تا هدف آفرينش تحقق يابد (خود هدف آفرينش سؤال بزرگی است كه بايد درباره ی آن بحث كرد. من فرض میكنم هدف همان رسيدن به کمال و بدست آوردن درک و ظرفيت سعادت باشد) به دليل اختيار انسان و قوانينی كه بر طبيعت حاكم است هر عملی نتيجه ای دارد و نتايج اعمال بر زندگی موجودات اثر میگذارند. میخواهم بگويم كه بسياری از شرور ناشی از اعمال ماست و نتيجه ی اجتنابناپذير رفتارهاست و چون انسان بايد دارای اختيار باشد خداوند بطور مستقيم دخالتی در امور دنيوی نمیكند. منظور اين است كه هدف، هدف آفرينش است و زندگی اين دنيا در برابر آن مانند دوران دبستان و سختیهای آن است كه حال پس از گذراندن دوران آن خندهدار و حتی شيرين بنظر میآيند.
-3 مواردی به عنوان دلايل شر ذكر شده اند و در خود مقاله ی مذكور هم يكی يكی رد شده اند (البته اگر کمی دقت شود، رد دلايل با سفسطه صورت گرفته و لازم نيست هر دليل به تنهايی کل شرها را اخلاقی کند بلکه هر کدام قسمتی از مسئوليتها را بر عهده میگيرند). بدون شك اين دلايل در كنار هم بسياری از شرها را اخلاقی جلوه میدهند ولی همانطور كه در برهان هم آمده است حتی يك شر غير اخلاقی هم نبايد در دنيا وجود داشته باشد. مسئله اينجاست كه ما تمام دلايل را نمیدانيم والبته اين باز هم دليل مناسبی نيست و اينطور مطرح میشود كه ندانستن دليل بر بودن نيست. چه دليلی میتواند برای زجر و بدبختی بچه های بیگناه و معصوم افريقايی وجود داشته باشد كه از گرسنگی جان میدهند. (لطفا اگر اين قسمت را شروع میكنيد تا انتها بخوانيد) به همان دليلی که در ابتدا ذکر کردم اتفاقا بايد دلايلی باشند که ما نمیدانيم و من اينجا نمونه ای مطرح میکنم که نشاندهنده ی اين امکان است که وجود چنين دلايلی محال نيست. عده ای معتقد به نظريه ای هستند كه روح انسانها بعد از مرگ به دنيا باز میگردد و در جسم ديگری زندگی جديدی را شروع میکند (گويی اين اعتقاد از آيين هندو آمده است)
من اينطور استنباط كرده ام كه روح انسانها مدام زندگی در اين دنيا را تجربه میكند تا وقتيكه به مرحله ی تكامل برسد و آن گاه عروج كرده و ديگر به دنيای مادی باز نمیگردد. در واقع زندگی در بدنهای مختلف انقدر تكرار میشود تا ظرفيت لازم برای عروج حاصل شود. در چنين شرايطی روح انسانهای خطاكاری كه به اين دنيا باز میگردد به دليل اعمال ناشايستی كه در زندگی گذشته مرتكب شدهاند تحت عذاب قرار گرفته و در زندگی بعدی خود متحمل سختی و مصيبت میشود و به عکس ارواحی که در زندگی قبلی نیکوکار بوده اند ولی هنوز به درجه ی تکامل نرسيده اند در بازگشت به اين دنيا در شرايط مساعدتری قرار میگيرند تا زمينه ی تکاملشان فراهم شود. اين نظريه میتواند دليل اعمال شرهای غير اخلاقی باشد كه درواقع جزای گناهان شخص در زندگی گذشته است و از آنجا كه ما اعتقاد داريم روح اصل است نه جسم، پس روح است که بايد تقاص گناهان را پس بدهد.
اين نظريه مورد قبول همه نيست و با اينكه به نظر من بی پايه و اساس نيست و حتی با تعاليم اسلامی هم تضادی ندارد ولی نمیتواند دليل قانع كننده ای باشد چون يك نظريه است. ولی قصد من از مطرح كردن آن استفاده از آن نبود بلكه میخواستم نشان دهم كه وجود دلايل، دور از ذهن و رويايی نيست. البته بايد قبول کنيم که هيچ دليلی نمیتوان آورد چون هيچ کدام از ما از دنيای مادی خارج نشده ايم (حتی اگر شده باشيم، چيزی بخاطر نمیآوريم) و اساس اين بحثها هم بر پايه ی نظريات است و سنگ محک آنها اين است که با بديهيات تناقضی نداشته باشند (در واقع چون حقيقت فقط يکی است، هر نظريه ی غلطی در جايی تناقض پيدا میکند و پيدا نشدن تناقض برای قبول نظريات قابل قبول است).

---------------------------------------------------------------------
---------------------خلاصه ی برهان شر---------------------------
---------------------------------------------------------------------
استدلال الف:
-1 اگر خدايی وجود میداشت، در دنيا شرّی وجود نمیداشت.
-2 در دنيا شر وجود دارد.
-3 بنابر اين خدا وجود ندارد.
چرا اگر خدا وجود داشته باشد بايد در دنيا شر وجود نداشته باشد؟
استدلال ب:
-1 یک موجود اخلاقمدار و نیک جلوی تمامی شرهايی را که بتواند جلويشان را بگيرد ميگيرد و اگر شرّی نابود شدنی وجود داشته باشد آنرا نابود میکند، بنابر تعريف نیک بودن.
-2 یک موجود قدير قدرت جلوگيری از تمامی شر ها را دارد، بنابر تعريف قدير بودن.
-3 موجودی که قدير، عليم و حاضر در همه جا است، ابدی و ازلی خالق همه چيز غير ازخودش است، میتواند جلوی تمام شرها را بگيرد.
-4 خدا بنابر تعريفش قدير، عليم، همه جا حاضر، ابدی و خالق همه چيز است.
-5 اگر خدا وجود داشته باشد هيچ شرّی در جهان وجود نمیداشت. و اين نتيجه برابر فرض یکم در استدلال اصلی (استدلال الف) است.
ساختار اين استدلال نيز درست است يعنی اگر تمامی فرضهای آن درست باشد نتيجه آن که فرض 5 ام باشد نيز درست خواهد بود و اگر اين استدلال نيز درست باشد استدلال الف درست خواهد بود و در نتيجه عدم وجود خدا اثبات خواهد شد.
آيا یک موجود اخلاقمدار و نیک ، بنابر تعريف خوب بودن بايد لزوماً جلوی تمامی شر هايی را که بتواند جلويشان را بگيرد، میگيرد؟ پدر و مادری خيرخواه ممکن است بچه شان را بگونه ای تنبيه کنند مثلاً به او اجازه بدهند تا یکبار دستش را به ليوان چايی داغ بطور سريع بزند تا او بفهمد که نبايد با چايی بازی کند. يا برای اينکه او را از انجام دادن یک کار زشت بازدارند او را مدتی مورد بی توجهی قرار دهند. در اين حال آنها شرّی را برای کودکشان پديد می آورند آيا ميتوان آنها را نيز شرور دانست؟ آشکار است که اجازه وقوع دادن به شر و يا حتی باعث شدن آن نميتواند در تمامی موارد امری غير اخلاقی باشد. پدر و مادر خوب، وظيفه دارند که اين مقدار شر را بر کودکانشان وارد کنند و اگر چنين نکنند ديگر نميتوان آنها را نیک دانست.
اين مسئله باعث میشود که به فرض نخست استدلال ب شک کنيم. برای اينکه اين بحث بطور دقيق مشخص شود فلاسفه تعريفی از نیک بودن يا همان "اخلاقمدار" بودن را مطرح کردهاند که اين تعريف از اين قرار است:
یک موجود نیک و اخلاقمدار میتواند اجازه وجود شرّی را بدهد تنها و تنها در صورتی که یکی از قضيه های دو گانه يا هردو آنها که در ادامه می آيد در مورد آن شر صدق کنند:
-1 اگر برای رسيدن به خيری بزرگتر ضرورت داشته باشد.
-2 اگر وقوع آن برای جلوگيری از شرّی بزرگتر ضرورت داشته باشد.
از اين به بعد به شرّی که به یکی از اين دو شرط يا هردو آنها در مورد آن صدق کند شر اخلاقی و شرّی که هيچیک از اين دو شرط در مورد آن صدق نکند شر غيراخلاقی خواهيم گفت.
(فرض 1 استدلال ب را بشرح زير اصلاح میكنيم:)
-1 یک موجود اخلاقمدار و نیک جلوی تمامی شرهايی که وجود آنها غير اخلاقی است و او میتواند جلوی آنها را ' بگيرد، میگيرد و اگر شرّ غير اخلاقی نابود شدنی وجود داشته باشد آنرا نابود میکند.
(فرض 6 استدلال ب را بشرح زير اصلاح میكنيم:)
-6 اگر خدا وجود داشته باشد هيچ شرّی غير اخلاقی در جهان وجود نمیداشت. و اين نتيجه برابر فرض یکم در استدلال ' اصلی است.
(استدلال الف را نيز تصحيح میكنيم:)
-1 اگر خدايی وجود میداشت، در دنيا شرّی غير اخلاقی وجود نمیداشت.
-2 در دنيا شر غير اخلاقی وجود دارد.
-3 بنابر اين خدا وجود ندارد.
خداباوران بايد اثبات کنند تمام شرّی که در دنيا وجود دارد شر اخلاقی است نه شر غيراخلاقی و خداناباوران تنها کافی است ثابت کنند یکی از شرهايی که در اين جهان وجود دارد شرّی غير اخلاقی است. پس بايد توجه داشت که تمام بحث اين برهان بر میگردد به اينکه آيا شر غير اخلاقی در اين دنيا وجود دارد يا نه. اگر وجود شر غير اخلاقی در دنيا اثبات شود، عدم وجود خدا اثبات خواهد شد و در صورتی که اين مسئله روشن نشود نتيجه اين خواهد بود که با استفاده از برهان شر نميتوان عدم وجود خدا را اثبات کرد.
(در ادامه ي مقاله اشكالات وارده كه دلايل مختلف اعمال شر را بيان میكنند آورده شده و رد شده اند تا شر غير اخلاقی باقی بماند)

سنت الهی اختيار:برای اينکه در مورد انسانها بتوان قضاوت کرد لازم است که آنها مختار باشند زيرا اگر مختار نباشند تنبيه کردن آنها در مورد چيزی که برای انجام يا عدم انجام آن دارای اختياری از خود نبوده اند غير عادلانه است. آيا اين اخلاقی است که خدا با علم به اينکه دادن اختيار به انسانها موجب وقوع شر ميشود به آنها اختيار بدهد؟ شايد بتوان از خداباور پذيرفت که وجود اختيار برای عادل بودن خدا ضرورت دارد اما آيا تام الاختيار بودن انسان نيز ضرورت دارد؟ (دوم را بدليل موجه نبودن برای خودم، حذف كردم) سوم اينکه خداباور تلاش میکند با مطرح کردن مسئله اختيار، اينطور وانمود کند که خدا در وجود شرّی که موجود مختار مرتکب میشود نقشی ندارد، در حالی که اينگونه نيست، خدا با دادن اختيار بطور غير مستقيم باعث وجود شر ميشود. چهارم اينکه اين سنت شر مصنوعی را هدف گرفته است، در حالی که تمامی شرهای جهان مبتنی بر اختيار انسانها نيستند، انسانها معمولاً نقش چندانی در گسترش ويروس ها، زلزله ها، سيل ها، طوفانهای سهمگين، خشکسالی و تقريباً تمام شرهای طبيعی ندارند. در ديوانه شدن یک فرد چه خيری وجود دارد؟ در بيماری های ژنتیکی چه خيری وجود دارد؟ نتيجه آنکه سنت اختيار نمیتواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهی تنبيه: نخست اينکه چرا خدا از اول اجازه گناه را داده است که بعد بخواهد بواسطه آن موجب تحقق شر شود؟ (دوم را بدليل موجه نبودن برای خودم، حذف كردم) سوم اينکه شرهايی در اين جهان وجود دارد که وقوع آنها باعث رنج ديدن افراد بيگناه نيز ميشود. گناه کودکانی که در بلايايی طبيعی (مثلا در افسانه طوفان نوح) کشته ميشوند چيست؟ نتيجه آنکه سنت تنبيه نميتواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهی رشد: نخست اينکه همه سنت ها را نميتوان برای رشد انسانها دانست، کسی که بواسطه شرّی کشته ميشود چگونه به رشد روانی ميرسد؟ دوم اينکه برای رشد روانی و ترويج و تشويق ارزشها در انسانها لازم نيست شر بطور واقعی وجود داشته باشد. خدا ميتوانسته است با تغييرات روانی در انسانها اين مسئله را ايجاد کند.سوم اينکه در نهايت اگر اينکه وجود مقداری شر برای رشد انسانها ميتواند مفيد واقع شود، اين مسئله به نمونه هايی اندک محدود ميشود. ميزان شرّی که در دنيا وجود دارد بسيار بيشتر از مقدار مورد نياز برای رشد روانی انسانها است و شر موجود در دنيا بيش از حد شر است.نتيجه آنکه سنت تنبيه نميتواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهی قياس: وجود شر برای شناخت خير لازم است. نخست اينکه خدا به دليل قدير بودنش بايد قادر باشد کاری کند که خير بدون وجود شر وجود داشته باشد. دوم اينکه همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قياس لازم نيست با شر واقعی صورت بگيرد، روشهای ديگری نيز برای نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعيت يافتن شر لزومی ندارد. سوم اينکه شايد بتوان پذيرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خير باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسيار بيش از آن مقداری است که برای شناخت شر ميتواند وجود داشته باشد. نتيجه آنکه سنت قياس نميتواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابر اين سنت اختيار نميتواند برهان شر را رد کند.

سنت الهی معاد: نخست اينکه وجود معاد مورد توافق طرفين نيست، مسئله معاد ميتواند در مورد مواردی شر را به شر اخلاقی تبديل کند، اما همچنان افرادی که در حيات اخروی خود به جهنم خواهند رفت و مورد عذاب قرار خواهند گرفت باقی خواهند ماند و شرّی که بر آنها اتفاق افتاده است غير اخلاقی خواهد ماند. سوم اينکه برخی از موارد شر آنقدر شر هستند که نميتوان تصور کرد که بتوان آنها را با خير های ديگری جايگزين کرد، نتيجه اينکه سنت الهی معاد نيز نميتواند اثبات کند که تمامی شرهای موجود در دنيا از نوع شر های اخلاقی هستند.

سنت الهی بهترين جهان ممکن: به اين معنی است که خداوند جهان را به بهترين حالتی که ممکن است پديد آورده است، يعنی هرگونه جهان ديگری که بوجود می آمد، يا شر بيشتری در آن وجود داشت يا خير کمتری در آن وجود میداشت. نخست اينکه ادعای اينکه جهان نميتواند بهتر از اينکه اکنون است باشد ادعايی باطل است. دوم اينکه ادعای بهترين جهان ممکن بودن اين جهان ادعايی بی معنی است، زيرا درصورت وجود خدا او به دليل کمال اخلاقی خود نميتواند دنيايی بد تر از دنيای فعلی را بوجود بياورد، و گفتن اينکه اين دنيا بهترين حالت ممکن است به معنی اين است که ميتوان دنياهای ديگری را نيز فرض کرد که بدتر از دنيای فعلی هستند، در حالی که در واقعيت نميتوان چنين دنياهايی را با فرض وجود خدا فرض کرد، زيرا اگر وجود چنين دنياهايی ممکن میبود خدابواسطه ويژگيهايش بايد آن دنيا را خلق میکرد، لذا "دنياهای بدتر" بی معنی است و در نتيجه "بهترين دنيای ممکن" نيز بيمعنی است. نتيجه آنکه اين سنت نيز نميتواند اثبات کند تمامی شرهای موجود در جهان غير اخلاقی هستند.

سنت الهی نادانسته: ممکن است سنتی الهی وجود داشته باشد که ما از آن خبر نداريم و آن سنت الهی باعث شود که شرهای موجود در جهان شرهای اخلاقی باشند نه غير اخلاقي. نخست اينکه اگر ما "نميدانيم که سنت الهی نادانسته ای وجود دارد"، هرگز به اين معنی نيست که "سنتی نادانسته وجود دارد"،دوم اينکه اگر هم فرض کنيم چنين سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانيم همچنين فرض کنيم که پاسخی نيز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نيز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنيا شرهای اخلاقی هستند. (دليل سوم را خلاصه كردم) چهارم اينکه اگر اينگونه فرضهای نادانسته مجاز هستند، بيخدا نيز ميتواند ادعا کند که "برهانی بسيار قوی عليه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نميدانم" و بعد بيخدايی را از آن نتيجه بگيرد. نتيجه اينکه اين سنت نيز نميتواند اثبات کند که تمام شرهای موجود در جهان شرهايی اخلاقی هستند.

--------------------------------------------------------------
--------------------------پايان-------------------------------
--------------------------------------------------------------

۱۳۸۵ آذر ۲۰, دوشنبه

اولين حركت

سلام
میگويند برداشتن سنگ بزرگ نشانه ی نزدن است. اما چه كنم؟ اگر بخواهم آب اين جوی روان شود بايد سنگ جلوی راهش را بردارم، هر چقدر هم كه بزرگ باشد. اگر نتوانستم برش دارم سعی میكنم جابجايش كنم تا آب راه خود را پيدا كند. جريان آب خود سنگ را مغلوب خواهد كرد.
سؤال اول اينجاست:
آيا خدا هست؟

یک سال پيش در چنان روزی: قضيه ی همون سنگ بزرگ تکرار شد ولی يه تکونی بهش دادم و آب هم روون شد. بعضی اوقات بشدت اين پرسش برام مطرح میشه و يه دفعه هم همه چيز اهميتش رو از دست میده!

تولد تولد تولدت مبارك

سلام
خيلي اتفاقی فهميدم كه ديروز سالگرد وبلاگم بوده. خوشحالم كه تونستم يك سال جلوی خودم رو بگيرم و اين وبلاگ و
.نظراتش رو پاك نكنم
تولدت مبارك

(عکس کیک :) )
كادويی يادتون نره.

یک سال پيش در چنان روزی: جالبه که اين تولد يه ماهی دير گرفته شده!

۱۳۸۵ آذر ۱۲, یکشنبه

شروع دوباره

سلام
اول از همه میخواستم از سياستی بنويسم كه مدتهاست ازش ننوشتم. سياستی كه حالم رو بهم میزنه. اسمهای مختلف و چهرههای مختلف و حرفهای مختلف. مدام اسمهای جديد كه بايد حفظشون كنی و بشناسيشون ولی كی قراره اونا تو رو بشناسن؟ كی؟ ... هيچ وقت. نمیدونم چه دليلی داره كه من بايد اين اسمها و اتفاقات مسخره رو بدونم؟ بجز اينكه بخوام نظر بقيه رو اونجوری كه میخوام تغيير بدم. نظر اونايی رو كه با هر بادی میرقصن و با هر نسيمی تعظيم میكنن!
تازه وقتی موفق میشی كه اونا رو به اون چيزی كه بنظرت درسته سوق بدی يه دفعه میفهمی كه بيشتر از حد لازم پيش رفتن و مثل (خيلی عذر میخوام) بز سرشون رو پايين انداختن و دارن جلو میرن و اگر هم بخوای جلشون رو بگيری شاخت میزنن. بعد اونوقت بايد سعی كنی كه برشون گردونی و دوباره روز از نو و روزی از نو ولی اين بار ديگه بعيده كه موفق بشی.
برای جلوگيری از سوءتفاهم عرض میكنم كه منظورم اين نيست كه من میفهمم و بقيه نمیفهمن. منظور اينه كه اگر دو تا شخصيت رو در نظر بگيريم كه هر دو میفهمن و (بی رو در رو بايستی بگم) و هر دو با شعور هستن ولی يكی اطلاعات سياسی و مطالبی كه میدونه و طرز صحبت كردنش به اندازهايه كه میتونه بقيه رو با خودش هم عقيده بكنه و اون يكی نمیتونه، فرقشون هدايت همون عده است. پس من اگر میخوام آدم باشم سعی كنم كه سطح شعور و فهمم رو بالا ببرم نه اينكه سعی كنم طرز نطق كردن رو ياد بگيرم و يا با حفظ كردن يه سری از كلمات و اسامی خودم رو با شعور جلوه بدم. منظورم اينه كه از اين به بعد میخوام راه درست (بنظر خودم) رو پيش برم و اگر قبلا فكر میكردم كه بايد راهی رو كه بقيه رفتن رو برم الآن به اين نتيجه رسيدم كه من فقط بايد ابهاماتی رو كه دارم حل كنم و اون چيزايی رو كه برام سؤاله حل كنم. البته قبول دارم كه كسی كه راه درست رو پيش بره خودبخود تاثير گذار میشه ولی مهم اينه كه هدفش تاثير گذار بودن نباشه. هدف بايد رفع ابهامات و سوالاتی باشه كه برام مطرحه. همين.
بر اساس حروف نامرتبی كه متن بالا رو تشكيل دادن ادامهی كار وبلاگ رو میخوام به جهت ديگهای سوق بدم كه البته نمیدونم تا چند مدت پايدار بمونه. به احتمال 97 % چند هفتهای بيشتر در اين جهت جديد دوام نمیآرم ولی همين شروعش رو غنيمت میشمارم شايد بنا بر شانس و قضا و قدر و يا هر چيز نامرئی ديگه اون 2% تحقق پيدا كنه. (اگر اونقدر بيكار بودي كه درصدها رو جمع كردی و فهميدی كه يك درصد كمه بايد بگم كه اون يه درصد نامرئيه و تو همون 2 نهفته است)
خب. میرسيم به اول كار. میخوام مشكلاتم رو يكی يكی اينجا مطرح كنم و بعدش حلش كنم (يا شايد هم سعی كنم كه حلش كنم). میخوام اينطور عمل كنم كه سوالم رو بذارم و هر چند وقت يكبار جوابهايی رو كه براش پيدا میكنم بنويسم. البته اين كار جايی جواب میده كه بازديد كننده زياد باشه ولی اميدوارم كه خودم (به عنوان فعالترين بازديد كننده) و چند نفر ديگه كه شايد اتفاقی اينجا میآن بتونيم به يه نتيجهای برسيم.
خدا خودش آخر و عافبت ما رو بخير كنه.

یک سال پيش در چنان روزی: از دوباره خوندن اين يادداشت (بخصوص دو بند اول) لذت بردم و فکر میکنم نقطه ی عطفی در زندگيم بود.