سلام
چند وقتی هست که میخوام برگردم! میخوام قبل از اینکه دیر شه برگردم ... صبح با لیشت در این باره حرف زدیم. اون هم همینطور. اون هم میخواد قبل از اینکه دیر شه برگرده ... داشتم با محسن حرف میزدم ... اون هم ... همه میخواهیم برگردیم!
غربت نیست. غم نیست. فرار از مشکلات نیست ... همهمون درست در بالای سر بالایی ایستادیم و به دشت سرسبز اون طرفش نگاه میکنیم ...
نگران خانوادهام هستم. پدرم. مادرم. خواهرم ... میخوام قبل از اینکه دیر بشه بر گردم. اگر بمونم و همینطور بالا و بالاتر برم سالها بعد خواهم پرسید، حالا که چی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر