۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

پورنو

سلام

بنظرم وبلاگ‌خونی از دیدن پورنو بهتره. هیجانش ثابته و می‌تونه چندین ساعت ادامه پیدا کنه. شاید بهترین مزیتش این باشه که بعدش احساس وحشی بودن نداری. در کل سرگرمی بهتریه.
همین. مدتیه که دیگه نمی‌تونم طولانی بنویسم. توی ذهنم هم همینطوره. همه چیز کوتاه و مختصر می‌گذره ... وقتی با ملت حرف می‌زنم هم همینطوره. شاید برای همینه که نمی‌تونم با کسی گرم بگیرم. دقت کردم که دیگران چطور با هم معاشرت می‌کنن. اولش یه غری یا ناله‌ای از یه طرفی بلند می‌شه. بعد طرف مقابل تاییدش می‌کنه. بعد طرف حرفش رو دوباره تکرار می‌کنه. شاید حداکثر کاری که بکنه عوض کردن جای کلمات باشه. ولی طرف یه طوری نگاهش می‌کنه و یه طوری تاییدش می‌کنه که انگار یه راز بزرگی رو بهش گفته. بعد خودش دوباره همون حرفای طرف رو تکرار می‌کنه و طرف هم بهش می‌گه دقیقا ... منم می‌تونم این کار رو بکنم. ولی خوشم نمی‌آد. عصبی می‌شم. حرف که تکراری می‌شه می‌رم سر یه موضوع دیگه. ولی طرف اصرار داره که حرف‌هاش رو برای بار دهم و دوازدهم هم تکرار کنه. نه خب نمی‌تونم. نه نمی‌تونم این کار رو بکنم. از عهده من خارجه. ضعفه‌ها! می‌خوام و نمی‌تونم!
از همه عذاب‌آورتر برام اینه که ملت یه دیالوگ رو هر روز تکرار می‌کنن! یعنی عین پنج روز هفته‌ای که طرف می‌ره سر کار و عین ۱۰ باری که تو این مدت می‌ره یه کافه بخوره، یه جمله رو کلمه به کلمه به همکارش که بر حسب اتفاق اون هم ۱۰ بار قهوه‌خوری هفته‌گانه‌اش با اون ۲ دقیقه و ۳۰ ثانیه اختلاف داره، می‌گه.
هه ... تونستم!



پی‌نوشت: همه‌اش مزخرف بود. می‌خواستم ببینم که می‌تونم بیشتر از چند خط بنویسم یا نه!

هیچ نظری موجود نیست: