۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

دور زدن ممنوع

سلام

لیشت می گه که برم دنبال یکی دیگه! عذاب وجدان داره که من رو تلف کنه!!!
می دونه که من دوست دارم ازدواج کنم و بچه دار بشم ولی خودش نمی خواد! یعنی نمی دونه که چی می خواد. ممکنه یهو بگه که هیچی نمی خوام و تموم. برای من نگرانه! این نگرانیش باعث شده که من هم به این موضوع فکر کنم. داره سی سالم می شه. شاید حق داره و داره برای تشکیل خانواده و بچه دار شدن دیر می شه. فکر می کنم پدر شدن هم یه سنی داره که اگر بگذره انگار که چند قسمت از سریال زندگی ات رو ندیده باشی. مثل داستان عشق که اگر دیر شروع بشه، خلاصه می شه.
طبیعیه که وقتی وارد یه رابطه شدی خیلی از درها رو به روی خودت می بندی. دور خیلی از رابطه های بالقوه رو خط می کشی و موقعیت های دیگه رو از دست می دی. موقعیت ها نمی مونن چون زندگی در جریانه! اینه که اگر دیر از یه رابطه بیای بیرون، از اینجا مونده و از اونجا رونده می شی. هر چی هم سنت می ره بالاتر سخت تر با آدم ها کنار می آی.
ولی همه خوبی یه رابطه طولانی در اینه که آدم در حین رابطه بزرگ می شه و شخصیتش صیقل می خوره! عین دو تکه چوبی که روی هم دیگه بسابی. حتی اگر کج هم بسابی، حتی اگه یکیشون یه فرم قناصی هم داشته باشه، بالاخره هر دو صیقل می خورن. بعد یه مدت این دو تا به همدیگه می آن، حالا با هر زاویه ای که باشه. ممکنه هیچ کدومشون به صاف ترین تخته دنیا هم جور نشن ولی به همدیگه می آن چون فرم همدیگه رو گرفتن! بنظرم این حالت فقط وقتی حاصل می شه که رابطه دوستی ات رو در دوران جوانی داشته باشی. نمی تونم تصور کنم که بعد از اینکه با کلی تخته جورواجور صیقل خوردی بتونی فرمت رو تغییر بدی و یه تکه هم فرم خودت پیدا کنی! یعنی ممکن هست ولی خیلی بعیده!
اینه که دوستیم با لیشت رو یه موقعیتی می بینم که نباید از دست بره. ما حالا خیلی همدیگه رو می فهمیم. همه حالت های هم رو می شناسیم و همدیگه رو دوست داریم. نمی خوام که به رابطه دیگری فکر کنم. لیشت رو دوست دارم. اینجور رابطه رو فقط یک بار می شه داشت. به هر حال دیگه نمی شه کسی رو به این صورت دوست داشته باشم. پس دیر شدن بی معناست ... نمی دونم. شاید لیشت خودش رو پیدا کرد. شاید هدفش رو پیدا کرد ... منتظر می مونم!

هیچ نظری موجود نیست: