۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

داستان دوستان ما!

سلام

يه بابايى مى افته تو آب. شنا هم بلد نبوده و داشته غرق مى شده. دوستاش يه طناب مى اندازن تو آب كه نجاتش بدن. يارو شروع مى كنه به فحاشى و ... هر چى ملت مى گن بابا طناب رو بگير غرق نشى، طرف بيشتر فحش مى ده. خلاصه ملت مى بينن فايده نداره، طناب رو مى كشن بيرون. طرف هم شانس مى آره و جريان آب مى رسوندش به ساحل و نجات پيدا مى كنه. ازش مى پرسن بابا چرا فحش مى دادى؟ ما كه مى خواستيم كمكت كنيم. يارو شاكى مى شه كه شما كه طناب رو انداختين تو آب، سطح آب اومد بالاتر و من داشتم غرق مى شدم. داشتين من رو به كشتن مى دادين. آخرش هم ديدين كه بدون كمك شما نجات پيدا كردم.

والله به خدا!

هیچ نظری موجود نیست: