۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

حاکم؟ غایب. نایبش؟ غایب. آقا؟ حاضر.

سلام
با طرف شروع کردم به بحث کردن. خواستم آروم و شمرده شروع کنم که یهویی جا نخوره و در نره. این بود که همچین یه نامه ابلهانه نوشتم که این رو برام توضیح بده و اون رو توضیح بده و … یارو برام جواب گذاشته که سعی کن اطلاعات دینی و در کل اطلاعاتت رو زیاد کنی! حالا من می دونم و اون سقراط ننه قمر با این روش بحث کردنش. والله بخدا.
نه عزیزم … نفسم از جای گرم بلند نمی شه. بر حسب اتفاق شوفاژ خونه رو خاموش کردم که پول برقش زیاد نشه! ولی چه کنم. این ور دنیا چه کار دیگری از دستم بر می آد؟ آخه من بجز پخش کردن خبر بین اونایی که خودشون به خبرها دسترسی دارن و دو تا نشان فیسبوکی از خودم آویزان کردن چه کاری از دستم بر می آد؟! دیگه با این احوالات مصر و تونس و … هم که به باور رسیدم که اگر بخواد خبری بشه باید از درون باشه و داد و فریاد ما ها این بیرون چیزی رو عوض نمی کنه … بخدا نفسم از جای گرم بلند نمی شه ولی خب چه کنم؟! پاشم برم تو بالا پشت بوم الله اکبر سر بدم؟! یارو زنگ بزنه پلیس من رو به جرم مزاحمت بگیرن راضی می شی؟! … فکر کنم خودم راضی بشم … پاشیم بریم ببینیم چی می شه … ای بابا. ما که پشت بوم نداریم. من نمی دونم دل های مرده ما پس کی می خوان بیدار بشن. چرا دست خدا رو نمی بینیم که چطور از این حکومت امام زمانی حمایت می کنه؟ این فتنه الله اکبرمون هم که با لطف خداوندی ساقط شد …

هیچ نظری موجود نیست: