تو غلط کردی … خب من که دارم روی مردم تاثیر میذارم. حداقل سعیام رو میکنم … اینا هم ایرانیان … فردا پسفردا هم بر میگردن همین مملکت و روی چند نفر دیگه تاثیر میذارن … خب بیشتر از این نمیتونم … اگه ایران هم بودم نمیتونستم … بابا من مگه این همه سال تو اون مملکت چه غلطی تونستم بکنم … بگو دو نفر از اون همه اجتماع من رو یادشون مونده باشه … حالا دو نه سه … خب همینم دیگه … بیخود شلوغش نکن … تو عوض شدی. از همون چهار سال پیش عوض شدی … حالات رو با اون موقعت مقایسه میکنی؟ تو چیت با اون وقتها قابل مقایسه است … کدوم از اون دوستات تو رو اینطوری میشناختن … یه سری مشکلات داشتی … رفتی تو لاک خودت که بتونی بهشون غلبه کنی … غلبه کردی یا نه حالا دوباره از لاکت اومدی بیرون … تو همین بودی … اون اولش هم همین بودی … همون موقع که یه جماعتی رو بر میداشتی که کلاس رو بپیچونی هم همین بودی … همون موقع که به گمان خودت کلاس خارج از ساعت درسی رو ظلم میدونستی … همین بودی پسر … اون دوره آخر رو به رخم نکش … انقدر برای من شهیدنمایی نکن … یه دوره زدم تو سرت … دست خودم نبود … بدبختی بود … ولی … حالا اینا رو میگی که خرم کنی؟ خودت هم میدونی که دوباره دارم میرم تو … لیشت امروز یه برگه کاغذ از جیبش درآورد مال چهار سال پیش … یعنی میخوای بگی که من همونیام که چهار سال پیش اون رو نوشت … خب نیستم … خودت نخواستی … این راهی که افتادی توش نخواست … تو اون موقعها از نصف روز رو به خودت فکر میکردی … به کارهات … به فکرهات … حالا چی؟ چقدر فکر میکنی؟ اونم که همش در مورد بقیه است … از خودت زدی بیرون پسر … جو گرفتدت … فکر کردی چی شدی … زدی بیرون … حالا رسیدی دوباره به همونجا … فکر کن … به خودت … به کارهات … به فکرهات … که دوباره بشم همون تئورسین بدون عمل … حالا که دارم کار میکنم … قبول … وقتم کمتر به فکر کردن میره ولی دارم عمل میکنم … خودت که بهتر میبینی … نمیدونم … تو هیچ وقت طرف صحبت خوبی نبودی … آخرشم اونی که تو فکرت رو یجوری میکنی تو کله طرف … اینم روش … ولی یه چیزی … بیا مرامی هم که شده یه مقدار رو حرفام فکر کن … شاید نه اونی که من میگم … نه اونی که تو میگی … یه چیزی این وسط …
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر