۱۳۹۴ فروردین ۳, دوشنبه

باد

سلام

چند روزیه که پای چپم درد می کنه. یادمه بابابزرگ خدابیامرزم هم چند روز قبل فوتش پای چپش درد گرفته بود.
حالا خدای نکرده فوت که کردم می خواین بیاین اینجا گریه و زاری راه بندازین و حتمی چند تا جایزه ادبی هم می گیریم. والله بخدا ... رفته بودم موزه موسیقی تو تهران. یه جای پرتی بین شریعتی و ولیعصر. توی وسایل این هنرمندان فقید یه یادداشتی بود که «کاش جماعت مرده پرست، هنرمند را در زمان حیاتش مرده می پنداشتند». حالا من هنوز هنرمند نشدم، ولی شاید بعد مرگم شدم. اگر زمانی کارشناسی شد و من هنرمندی استادی چیزی از آب دراومدم، ازتون خواهش می کنم که این جمله کاش جماعت مرده پرست رو با توجه به نظرات کارشناسی تغییر بدین (مثلا بجای هنرمند بذارین استاد، نویسنده یا هر چی که  جناب کارشناس گفت) و بزنین روی در خونه ام که قراره بشه موزه. آهان، این جسد صابمرده رو هم بسوزونین، خاکسترش رو بدین به دست باد. لطفا هم دم طلوع خورشید باشه که تا شب نشده بتونم خودم رو به یه جایی برسونم. از شب می ترسم!

پی نوشت: از خانواده و دوستان تقاضا دارم که دم اون کارشناس رو ببینن. والله اگه فردوسی هم تو این دوره و زمونه می مرد بدون زیرمیزی و شیرینی، شاعر کارشناسی نمی شد. فوق فوقش در حد شعارنویس درجه متوسط. دم این کارشناس رو اگه ببینین بعد به خودتون هم یه چیزی می ماسه. هر چی سرمایه بذارین، فردا پس فردا از صدقه سر ارتباطی که با ما داشتین دو برابرش رو درو می کنین.

هیچ نظری موجود نیست: