۱۳۹۴ فروردین ۲, یکشنبه

ملاحظه

سلام

به عنوان یک وبلاگ نویس (انتصابی از طرف خودم) همیشه معتقد بودم که کسی که بجای زندگی واقعی و مکالمات واقعی می آد وبلاگ می خونه، حتما روانیه. حداقل دچار یه افسردگی خفیفه. البته بیشتر باید حاد باشه، چون خفیفش رو با کتاب خوندن می شه درمون کرد.
حالا من به عنوان همون وبلاگ نویس انتصابی وظیفه دارم که مراعات حال خواننده رو بکنم. اگه بیام اینجا و از موفقیت ها و زندگی خوب و درست و حسابی ام بنویسم، خیانت کردم در حق خواننده. باید بیشتر از بدبختی هام و افسردگی هام بنویسم که نمک نپاشم به زخم خواننده مادر مرده. روی صحبتم با این همکاران بی ملاحظه است. یه عمر سیاه نوشتی و از بدبختی هات نوشتی. یه سری خواننده هم پیدا کردی که در شرایط سخت زندگی ات اومدن و حظش رو بردن که ایول این یارو از ما هم بدبخت تره. یهو می زنی از شادی و سرور می نویسی که چی؟ بعد این خواننده بدبخت که از یه جا و حتی دو سه جا خورده تو سر و باسنش می آد وبلاگ همیشگی رو بخونه، بلکه کمی تسکین بگیره. یهو می بینه، ای بابا این بدبخت ترین آدم عالم هم خوشبخت شده و سر ما مونده بی کلاه. خب می زنه خودش رو می کشه! وبلاگخون هم که هست. به جای اینکه با بیل بزنه تو سرش، می ره ده تا قرص می اندازه بالا و اسهال می شه. بعد نفرین اون کاسه توالت، خر توی وبلاگ نویس رو می گیره! ببین کی گفتم.

هیچ نظری موجود نیست: