۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه

باتلاق

سلام

انگار آدم ها نمى تونن رو راست باشن. شايد براى همين هم هست كه پناه مى برن به ادبيات و شعر و هنر ... چندپهلو و بى ثمر! اين هنر براى من پذيرفتنى نيست. هنرى كه از ضعف و دورويى باشه! هنرى كه از عدم اطمينان و ترس باشه، خودش فزاينده ترسه. حتى از روى استيصال هم نيست، كه از روى ترسه. ترس نبايد مادر هيچ هنرى باشه. هنر بايد روحى از اطمينان داشته باشه. عشق مردد، مستهجنه! اگر عاشقى، عاشق باش و با اطمينان بگو كه عاشقم. به ترديدت رنگ ادب مى زنى كه چه؟
بيزارم ... مدتيه كه از آدم ها بيزارم ... مدتيه كه از هنر بيزارم ... چند وقتيه كه فرو مى رم و از اين فرو رفتن خودم بيزارم!!!

هیچ نظری موجود نیست: