۱۳۹۳ اسفند ۲۰, چهارشنبه

تمدن عقب مانده

سلام

خوبه، ولى دردناكه! آدم بايد هر چند وقت يك بار با اين اعتقادات به قولى متمدنانه اش روبرو بشه، تا بفهمه كه از شعار تا اعتقاد راهى است بى انتها.
يادمه چند وقت پيش، اون زمانى كه ملت با ما تيك مى زدن، خيلى متمدنانه برخورد مى كردم! يعنى جلوى دوست دخترم هم از خوبى هاى طرف و شخصيتش و ... مى گفتم. به اين كارى نداشتم كه شايد خوبى طرف، نقطه ضعفى باشه كه دوستم ازش در عذابه. با خودم مى گفتم كه خب واقعيته و نبايد ناراحت بشه.
اون بنده خدا هم چيزى نمى گفت، ولى به گمونم در عذاب بود. حالا كه خودم در همون وضعيت قرار گرفتم مى بينم كه چقدر وحشتناكه. آدم خودش رو با بقيه مى سنجه و مدام در هراسه كه نكنه عشقم از من دلسرد شده و به كس ديگرى دل بسته. اين هراس آدم رو ديوونه مى كنه. همين هراس جلوى خيلى از توانايى هاى آدم رو مى گيره و همين هراس باعث مى شه كه آدم روز به روز بدتر بشه و اون نقطه ضعفش بزرگتر.
اين چيزها احساساتن، ربطى به منطق ندارن كه بخواى با منطق جوابشون رو بدى. تنها منطق اينه كه وقتى از چيزى در عذابى، بيخود انكارش نكن. خب در عذابى! هزارى هم كه دليل منطقى بيارن كه اين حس مالكيت نسبت به عشق عقب مونده است و باعث خشونت و ... مى شه، بذار بگن. من براى اينكه دچار خشونت نشم، بايد به اين حسم توجه كنم.

هیچ نظری موجود نیست: