۱۳۹۶ شهریور ۳, جمعه

مى خوايم بريم به تهران

سلام

بار قبل كه ايران بوديم، خانواده ها رو بطور رسمى با هم آشنا كرديم. اين بار هم قراره بريم خواستگارى و خيالشون رو راحت كنيم. با ليشت خيلى سر اين موضوع بحث كرديم كه آخه چرا؟
خواستگارى و عقد و عروسى براى من صرفا جنبه اطلاع رسانى به خانواده ها و اجتماع رو داره. در زندگى و روابط ما تغييرى حاصل نمى شه. انگار كه همه رو يك جا جمع كرده باشيم و به همه گفته باشيم كه ما با هم هستيم. از اين به بعد ما رو به عنوان يك زوج در نظر بگيرين. فكر مى كنم اين اطلاع رسانى براى خيلى از آشنايان لازمه. تكليف خودشون رو مى دونن و راحتتر مى تونن رفتار كنن. ايرادى هم درش نمى بينم. به هر حال موجود اجتماعى بودن با همين آداب و رسوم اجتماعى معنى مى شه.
مى دونم كه مدتيه روى ازدواج رسمى حساسيت زياده. بخصوص در بين افراد تحصيلكرده و دنيا ديده. خيلى ها معتقدن كه عشقشون نيازى به تاييد ديگران نداره و قانونى كردنش از ارزشش كم مى كنه. من ولى حساسيتى روى اين موضوع ندارم. از طرفى هم وجود پشتوانه قانونى براى ازدواج رو در كل لازم مى دونم. نمونه توى دادگاه هاى خانواده زياده كه اگه قانونى وجود نداشته باشه، چه مشكلاتى پيش مى آد. براى همين از كليت وجود اين قانون حمايت مى كنم.
البته هنوز با عقد اسلامى مشكل داريم. اينكه قوانين يكطرفه است و براى مرد و زن برابر نيست، باعث شده كه هنوز نمى دونيم بعد خواستگارى تكليف چيه. بهش فكر كرديم كه توى آلمان ازدواج كنيم و عقد ايرانى رو در حد يه خطبه محرميت حفظ كنيم. اينطورى خيال خانواده ها هم راحته. دليلى نداره كه توى اين سن و سال يكدندگى بخرج بديم و دق ودليمون از حكومت رو سر خانواده ها خالى كنيم. اگه اينطورى راضى و خوشحال مى شن، چرا كه نه؟!

هیچ نظری موجود نیست: