۱۳۸۴ آذر ۱۹, شنبه

۵

سلام

يه کم صبر کن چند وقت ديگه گندش در ميآد!
ببين کی تو اون هواپيما بوده که اينطور نفله ش کردن!
اينا چيزاييه که اين چند روز زياد می شنيدی ٬ آره راجع به سقوط هواپيما می گم. اينا چيزاييه که منو عصبی می کنه ٬ نمی تونم تحمل کنم. آخه چرا ما بايد انقدر نسبت به دولت (نگفتم خودمون چون اين طرز فکر اگر بود ديگه مسئله ای نبود ٬ همه بدبختی ما از اونجاييه که فکر می کنيم از دولت جداييم فکر می کنيم همه بدبختی از اين دولته ولی حقيقت اينه که اين ماييم که داريم خاک تو سر
خودمون می کنيم ”از ماست که بر ماست“) و کشورمون بدبين باشيم. نميدونم شايد افرادی که من باهاشون رفت و آمد دارم اينطورين! ولی من می بينم که برای کارهای خودمون دنبال اشکال می گرديم و برای کارهای اونا دنبال دليل.
امشب حوصله کلکل نداشتم اين يه چند خط هم به زور تحريک اين همبیکاريهای محترم نوشتم.
 
همبيکاری = وبلاگ نويس

هیچ نظری موجود نیست: