۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

ترکنامه سوم

سلام

من و تو، یعنی همین ماهایی که بچه‌های بعد از انقلاب هستیم و یا زمان انقلاب انقدر بچه بودیم که چیز زیادی جز خونه‌مون یادمون نیست، خیلی اسم لاله‌زار و متل‌قو و … رو شنیدیم. ولی فقط شنیدیم! من تابحال هیچ درکی نداشتم که اون خیابون‌ها و محل‌های تفریح چه حال و هوایی داشتن … تو استانبول هست. تو استانبول یه خیابون استقلال هست که به گمونم یه چیزی تو مایه‌های لاله‌زار اون قدیم‌ها باشه … یه پیاده‌روی پت و پهن که دو طرفش پر از مغازه و کافی‌شاپ و کلوپ‌های شبانه است. از وسط خیابون یه تراموای قدیمی رد می‌شه و این تنها چیزیه که هر چند وقت یک بار، جریان رهگذرها رو به دو طرف پخش می‌کنه … شب‌های استقلال رو خیلی دوست دارم … از گوشه و کنار خیابون صدای موزیک می‌آد. مردم پر از شورن و مدام از این مغازه به اون مغازه می‌رن … بستنی فروش‌ها زنگ‌ها رو بصدا در می‌آرن … جابه‌جای خیابون دوره‌گردهایی هستن که بلال و نون و صدف می‌فروشن … نوازنده‌های خیابونی بیشتر آهنگ‌های شاد می‌زنن و مردم باهاشون می‌رقصن … مردم از هر رنگ و نژادی که هستن، می‌خندن … خیابون استقلال رو شاید ما هم زمانی داشته باشیم. شاید این بار اسمش آزادی باشه …
همیشه شاکی بودم که چرا می‌گن مردهای ایرانی حیض هستن! راستش رو بخوای هستیم! معتقدم که این یه دونه خصوصیت تقصیر ما ها نیست … این رو از استبدادی داریم که بدون در نظر گرفتن نیازهای جامعه هر چیزی رو سرکوب می‌کنه … من در کل همه چیز رو تقصیر خود مردم می‌دونم جز این یه دونه خصوصیت رو … بنظرم اون ناامنی روانی‌ای که برای دخترهای جامعه‌ی ما وجود داره ناشی از همین سرکوبه … اون فرویدی که در کتاب‌های دینی‌مون یک الکلی بی‌سروپا معرفی می‌شد، چیزی رو کشف کرد که رد خور نداره … من ممکن نیست تو تهران با خواهرم بیرون برم و مدام چشم تو چشم ملت نشم که اوهوی خوردی بچه رو … همیشه فکر می‌کنم که اگر کمی ریزجثه بودم و یا قدم کوتاه بود تابحال بارها و بارها با مردم دست به یقه شده بودم … این یک حقیقته که مردهای ایران تشنه‌ان! میلی رو به زور در خودشون خفه کردن که سرکوبش سرچشمه بسیاری از خشونت‌ها و بدعنقی‌ها است … مردم ایران بدبختن … این بدبختی رو می‌شه در نگاه‌های حریصشون دید … دخترهامون هم در عذابن … من به عنوان یک تماشاچی از نگاه‌های این عقده‌های فروخفته چندشم می‌شه … بطور حتم اون دختری که زیر این نگاه‌هاست بیشتر از من آزرده است … اینجا اینطور نیستن! من در استانبول ندیدم. حداقل نه اون طوری که نظرم رو جلب کنه … اینجا مانکن‌های خیابونی پره! به معنای واقعی مانکن! لباس‌هاشون هم در حد همون عکس‌هاییه که ملت ما به عنوان عکس پورنو به در و دیوار خونه و ماشینشون آویزون می‌کنن … ولی کسی نگاه نمی‌کنه … خیابون پر از پسرهای جوونیه که مدام بالا و پایین می‌رن و یا یه گوشه‌ا نشستن … ولی چشم‌ها سیرن … زیر شکم ممنوع نیست که مجبور بشن تمام اون نیازشون رو از چشم‌ها عبور بدن … هر چیزی جای خود رو داره … من فکر نمی‌کنم که اگر چنین خیابونی در حال حاضر در ایران وجود داشته باشه بشه اینطور امن درش پرسه زد و تفریح کرد … فکر نمی‌کنم که این خیابون بتونه دقیقه‌ای رو بدون دعوا و درگیری بگذرونه … نمی‌دونم … شاید ریشه بسیاری از بدبختی‌ها و بی‌فرهنگی‌های ما همین باشه … همین نیاز فروخفته‌ای که خودش رو به شکل‌های گوناگون نشون می‌ده … شاید ریشه بسیاری از عصبیت‌ها و بی‌قانونی‌ها و وحشی‌گری‌های مردم ما همین فروخفتن حسی باشه که از جاهای دیگه می‌زنه بیرون …

هیچ نظری موجود نیست: