۱۳۹۳ اسفند ۲۰, چهارشنبه

كنج

سلام

خوشحالم كه آدرس اينجا رو كسى نداره.
بايد بنويسم وگرنه خفه مى شم. هيچ وقت انقدر به نوشتن محتاج نبودم. محتاج به نوشتن و خالى شدن و نديده شدن.
يه وقتايى يه احساساتى هست كه بايد بريزى بيرون. ولى انقدر مرز وهم و خيال و واقعيت در اين احساسات گمه كه نمى خواى كسى بخوندش و بر اساسش قضاوتى بكنه. نمى دونم، شايد هم واقعيتيه كه نمى خوام بپذيرم. فكر مى كنم كه اگر اتفاقى بيفته، من آخرين نفرى خواهم بود كه مى فهمه. شايد اولين نفر بودم كه پى بردم، حتى قبل از خودش. ولى آخرين نفرى هستم كه اين واقعيت رو مى پذيرم ... و شايد هم نپذيرم.

پى نوشت: شماره ها به ترتيبن. شماره هاى خالى، نوشته هايى هستن كه جرات انتشارشون در اين كنج رو هم ندارم. شايد جرات نيست، بيشتر ضرر بى پايه ايه كه ممكنه به ديگرى بزنه!

هیچ نظری موجود نیست: