۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

ایران

سلام

ایران رو دوست دارم. همچنان می گم که می خوام برگردم.
خیلی چیزها هست که حالا می فهمم که چه خوب که اونطور بوده! منظورم تمام این محدودیت ها و به قولی ناهنجاری های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و حتی خانوادگی ایه که دچارش بودم. از چیزی که هستم راضی ام، اگرچه که این رضایت ربطی به هستی من نداره. شاید نیستی منه که انقدر قانعه.
فکر می کنم که وجدانم رو مدیون همون دین و مذهبی هستم که انقدر ازش می نالیم. به کسی برنخوره، می شه مذهبی نبود و باوجدان شد. ولی من این وجدانی که به مکان و زمان و قانون و جریمه و ترس و ... نیست رو از دین و مذهب گذشته ام دارم!
از اینکه در چنین حکومت و نظامی بزرگ شدم هم راضی ام. خیلی خوبه که آدم یاد بگیره که هر ادعای سیاسیون رو وزن کنه و نظر خودش رو هم داشته باشه. هیچ دوست ندارم که بچه هام در جامعه ای بزرگ بشن که به اش ایمان داشته باشن! اونم جامعه ای که صنعت رسانه و مغزشویی اش هم به اندازه دیگر شاخه های صنعتی اش پیشرفته است.
از اینکه مدتی متعصب بودم هم راضی ام. تعصبی که کمکم کرد که از نظر خودم دفاع کنم، حتی اگه در نظر اول اشتباه بنظر بیاد.

پی نوشت: لازم نیست کسی بهم یادآوری کنه که این رضایت بعد افسردگی ناشی از چیه. خودم عالمم.

هیچ نظری موجود نیست: