۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه

عقاب باوقار

سلام

از وقتی که یادم می آد، هست. همیشه گوشه راهروی ورودی بوده، روی کمد کفش ها. یه چتر مشکی با دسته چوبی. دسته اش مثل این عصاهای قدیمی خمیده است و روش سر یه عقاب تراشیده شده. نوک چتر هم چنان تیزه که می شه ازش به عنوان سلاح سرد استفاده کرد. عینهو عصای شرلوک هلمز می مونه. فکر کنم هم مال همون زمان ها باشه. هیچ اثری از لاپوشانی توش نیست. فنرهای درشت و سیاهش رو چنان با افتخار انداخته بیرون که یعنی من به همین محکمی هستم که می بینی. خیلی اصیل و باوقار.
شاید بیشتر از سی سال باشه که این چتر رو داریم. تمام این مدت خیلی بی سر و صدا تو زندگیمون بوده. یعنی از لاهیجان پا شده با ما اومده تهران و تو محله های مختلف گشته و الان دوباره برگشته لاهیجان. خیلی بی ادعاست. در تمام این مدت صداش هم در نیومده. یعنی تا همین دیروز که بابام تو نونوایی جاش گذاشت و امروز رفتیم سر راه پسش گرفتیم، هیچ کس حواسش نبود که این چتر بیچاره دیگه جاش تو موزه است.
دیگه به چشم عضوی از خانواده بهش نگاه می کنم. احساس می کنم که تمام این مدت کارش رو بدون هیچ چشم داشتی کرده و حالا وقتشه که بهش برسیم. می خوام با خودم بردارم ببرمش یه لاکی به سر عقاب کچلش بزنم و فنرهاش رو هم روغنی بمالم و آویزونش کنم به دیوار. خیلی آبرومند!

هیچ نظری موجود نیست: