۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه

درخت سبز من

سلام

فکر کن که هفت سال پیش نهالی کاشتی. از نهالت مراقبت کردی. بهش آب دادی، کود دادی. شاخه های زایدش رو هرس کردی. برگ هاش رو نوازش کردی. میوه های کرم خورده اش رو چیدی و بعد هفت سال نهالت تبدیل شده به یک درخت. یک درخت تنومند و استوار با ریشه هایی در عمق خاک.
خب ... حالا فکر کن که در طی چند ماه این درخت بیمار می شه. کم کم برگ هاش می ریزه. شاخه هاش خشک می شن. ریشه هاش شکننده و ترد می شن و تنه اش پر از حفره می شه ... هر کاری می کنی نمی تونی جلوش رو بگیری و حتی نمی دونی چرا چنین شده ... هیچ اشتباه خاصی، بی فکری ای و یا هیچ حرکت اشتباهی به ذهنت نمی رسه. هر چی فکر می کنی می بینی که آب و کود درخت رو دادی، شاخه هاش رو هرس کردی و میوه هاش رو چیدی ... ولی به یک باره آفتی به جان درختت افتاده که تو رو مات و مبهوت خودش کرده.
مثل باغبانی هستم که مات و مبهوت نشسته و خراب شدن درختش رو تماشا می کنه. نمی دونه که کدوم شاخه رو باید هرس کرد. دست به هر شاخه ای که می زنه، ندایی از درونش می گه که نه. این تنها شاخه سبز باقی مونده است. اگر هرسش کنی، درخت می میره. تمام امیدش به اینه که درخت از خودش دفاع کنه و خودش بتونه این آفت رو دفع کنه. تمام امیدش به اینه که این مراقبت هفت ساله، نتیجه ای داشته باشه و نذاره که درخت به چشم بر هم زدنی بیفته.
درخت عزیز، مقاومت کن.

هیچ نظری موجود نیست: